معنی جانور بدبو
حل جدول
راسو
بدبو
نتن
بدبو عفن
گندیده، متعفن، بویناک
حیوان بدبو
سمور
بدبو و عفن
بویناک، بوناک، گند، متعفن، نتن
بدبو و گندیده
نتن
لغت نامه دهخدا
بدبو. [ب َ] (ص مرکب) بدبوی. منتن و متعفن و چیزی که دارای بو و رایحه ٔ بد و نتن باشد و چیز گنده. (از ناظم الاطباء). منتن. عفن. نتن. دفر. دفره. گنده. (یادداشت مؤلف). مقابل خوشبو. (آنندراج). دَفَر؛ بدبو شدن طعام. (منتهی الارب). و رجوع به بدبوی شود.
فرهنگ عمید
چیزی که بوی بد میدهد،
گندیده، بویناک،
جانور
موجود زنده که قادر بر حرکت ارادی باشد، جاندار، ذیروح: جانور از نطفه میکند، شکر از نِی / برگِ تر از چوبِ خشک و چشمه ز خارا (سعدی۲: ۳۰۳)،
کِرم روده،
حشره، بهویژه حشرۀ موذی و گزنده،
حیوان: نمانَد جانور از وحش و طیر و ماهی و مور / که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش (سعدی: ۱۱۳)،
[مجاز] شخص ستمگر، بیادب، موذی، یا بدجنس،
[قدیمی، مجاز] انسان: گفتم که جانور ز جهان خود نهایت است / گفتا پیمبر است نهایت ز جانور (ناصرخسرو۱: ۲۷۲)،
* جانور گویا: [مجاز] حیوان ناطق، انسان، آدمی،
* جانور دوپا: [مجاز] حیوان ناطق، انسان، آدمی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بویناک، عفن، گند، گندیده، متعفن، مشامآزار،
(متضاد) خوشبو، شامهنواز، معطر
فارسی به انگلیسی
Polecat
واژه پیشنهادی
بوگن
گویش مازندرانی
جانور، جانوران گوشت خوار و گربه سانان چون شیر و پلنگ، درنده...
معادل ابجد
274